مسئله‌ زن در جریان دگرگونی تاریخی ای مطرح شد که نسل های بعدی هنوز ابعادش را در نیافته اند. در این مورد، «انقلاب صنعتی» و حتی «انقلاب» هم واژه هایی بی بو و خاصیت هستند. از تپه های اسکاتلند تا کوهپایه های آلپ، از سرزمین راین تا درهی میسی سی پی، تمام دهکده ها از سکنه خالی میشد تا نظام کارخانه ای را با کار انسانی تغذیه کند. ناگهان مردم را به زور یا به صورت ملایم تری، با فشار گرسنگی و بدهی از زمین کندند و از امنیت قدیمی خانواده، قبیله و محله جدا کردند. زندگی مستقر دهقانی که قرن ها کم و بیش مقاومت کرده بود در طی یک دهم وقتی که صرف سقوط امپراتور روم شده بود از بین رفت، و شیوه های قدیمی تفکر، اسطوره های کهن و قوانین باستانی، مثل مه صبحگاهی شروع به محو شدن کرد. مارکس و انگلس - که معمولا محرک بی نظمی محسوب می ‌شوند تا وقایع نگاران آن - نخستین کسانی بودند که به ماهیت فاجعه آمیز این تغییرات پی ببرند. جهانی کهنه رو به مرگ بود و دنیایی نو در حال زادن:
 
تمام مناسبات تثبیت شده و سخت منجمد، همراه با زنجیره ای از پیش داوری ها و نظرات کهنه و مقدس، فرو می پاشند، و هر آنچه به تازگی شکل گرفته است پیش از آنکه قوام گیرد منسوخ می ‌شود. هر آن چه سفت و سخت است ذوب میشود و به هوا می ‌رود، آنچه مقدس است نامقدس می گردد، و سرانجام آدمی ناگزیر می ‌شود با دیدگانی هشیار با شرایط واقعی زندگی و مناسبات خویش با نوع خود روبه رو شود. امکانات باورنکردنی، و زمانی غیرقابل تصور، به وجود آمدند، در حالی که تمام مناسبات تثبیت شده و سخت منجمد» - میان زن و مرد، میان والدین و فرزندان، میان فقیر و غنی - مورد تردید قرار میگرفتند طی ۱۵۰ سال بعد، گرد و غبار هنوز فرو ننشسته است.
 

[الگوی اجتماعی در نظم کهن]

 در منتها علیه انقلاب صنعتی آن چیزی قرار دارد که ما برای مقاصدمان آن را نظم کهن می نامیم... سه الگوی زندگی اجتماعی در نظم کهن بارز است و به آن ثبات می بخشد: نظم کهن» یکپارچه است. البته همیشه اقلیتی از مردم وجود دارد که زندگی اش در سطحی ورای ضرورت کسالت آور و کارهای روزمره - پیچیده و تعجب برانگیز است. ولی زندگی، برای بیشتر مردم، دارای وحدت و سادگیی است که هرگز «انسان صنعتی» را که بعدها سر برآورد مجذوب نمیکند. این زندگی به «عرصه ها» یا «قلمروهای مختلف تجربه: «کار» و «خانه»، «عمومی» و «خصوصی»، «مقدس» و «دنیوی» تفکیک نمی ‌شود. تولید (غذا، پوشاک، ابزار) در همان مکان ها یا فضاهای بیرونی ای صورت می گیرد که کودکان بزرگ می ‌شوند، نوزادان به دنیا می آیند، و زوج ها پیوند می بندند. رابطه‌ی خانوادگی در قلمرو عاطفه جداافتاده و منزوی نیست؛ بلکه رابط های کاری است. زندگی بیولوژیکی - میل جنسی، زایمان، بیماری، پیری مستقیما بر فعالیت های گروهی تولید و بازی تأثیر می گذارد. مناسک و خرافات وحدت جسم و زمین، و بیولوژی و کار را تأیید میکند: زنان در دوران قاعدگی نباید نان بپزند؛ حاملگی در زمان کشت بهاره بیشترین امتیاز را دارد؛ گناه انحرافات جنسی موجب افت و تباهی محصولات غله می ‌شود، و غیره و ذلک. مناسبات انسانی خانواده و دهکده، که با کار مشترک و نیز رابطه‌ی جنسی و محبت به هم تنیده می ‌شود، فوق العاده مهم است.
 
 هنوز «اقتصاد» بیرونی وجود ندارد که سعادت دهقان و تصمیم گیری های تاجری در شهری دوره افتاده را به هم وصل کند. اگر مردم دچار گرسنگی شوند، علت اش این نیست که قیمت محصولاتشان کاهش یافته، بلکه به خاطر نباریدن باران است. بازارچه هایی وجود دارد، ولی هنوز بازاری نیست که فرصت ها و فعالیت های افراد عادی را تعیین کند. نظم کهن» مردسالارانه است: سلطه بر خانواده در اختیار مردان سالمند یا مردان است. وی، پدر، تصمیم هایی می گیرد که کار، خریدها و ازدواج های خانواده را کنترل میکند. زنان تحت انقیاد پدر گزینه های زیادی برای انتخاب ندارند، دربارهی مشیت یا تقدیرشان حق هیچ چون و چرایی ندارند؛ اصل بر اطاعت است. کشیش آمریکایی اوایل قرن نوزدهم به تازه عروس ها چنین توصیه میکند:
 
همیشه وضعیت واقعی تان را به خاطر داشته باشید و کلام مسیح را همواره در قلب تان حک کنید. وظیفهی شما فرمانبرداری است - «فرمانبرداری و اطاعت درس های زندگی شماست و آرامش و خوشبختی پاداش شما خواهد بود». شوهرتان، بر طبق قوانین خدا و انسان، سرور شماست؛ هرگز بهانه ای به دستش ندهید تا آن را به شما یادآوری کند.
 
نظم مردسالارانه خانواده در ادارهی دهکده، کلیسا و ملت تشدید می ‌شود. در خانه پدر بود، در کلیسا کشیش، در رأس امور «ریش سفیدان»، اشراف محلی، یا، آن طور که در جامعه‌ی پاک دینی (پیوریتن) میگفتند، «پدران پرستار محافظ جامعه»، و بالاتر از همه «خدای پدر». بنابراین مردسالاری «نظم کهن» در هر سطحی از سازمان اجتماعی و باور اجتماعی تقویت می شد. مردسالاری برای زنان مطلقأ اجتناب ناپذیر بود. زنان نافرمان ممکن بود.
 
در خلوت (و با اجازهی مقامات رسمی) کتک بخورند یا به دست «پدران» دهکده در ملأعام تنبیه شوند، و هر زنی که تلاش می ‌کرد روی پای خود بایستد در معرض خشونت کور مردان قرار میگرفت.. با وجود این، «نظم کهن»، تا حدودی که از دیدگاه ما در جامعه‌ی صنعتی تقریبا تصور ناکردنی است، زن محور بود: مهارت ها و کار زنان برای ادامه حیات ضروری است. زن همیشه زیردست است، و ابدأ نان خور بیچاره ای نیست. زنان جامعه‌ی صنعتی بعدها با حسرت به زندگی پربرکت و مولد گذشته‌ی مادران شان نگاه میکنند. به کار زن در مستعمرهی آمریکا توجه کنید:
 
سبزی کاری باغچه، دادن دان به ماکیان و پرورش دام وظیفه‌ی همسر با کمک دختران و زنان خدمتکار بود. وی شیر را به کره، خامه و پنیر تبدیل می ‌کرد، و گاو و گوسفند را سر می برید و غذا میپخت. زن خانه علاوه بر کارهای روزمره اش، ترشی و مربا درست می ‌کرد و آن قدر آبجو و شراب می انداخت که خانواده تا آخر زمستان به زندگی ادامه میداد. با این همه، کار زنان سخت بود. زنان برای تهیه پوشاک نه تنها لباس می دوختند، بلکه پنبه و نخ ریسی هم میکردند - أنان در تولید نخ کاموا و پارچه و پوشاک شرکت می ‌کردند. شمع های دست ساز آنان خانه را روشن میکرد؛ داروهای ساخت آنان سلامت خانواده را حفظ میکرد؛ صابون خانگی خانه و خانواده شان را پاکیزه نگه می داشت.
 
منبع: درآمدی بر فهم جامعه‌ی مدرن، کتاب یکم: صورت‌بندی‌های مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص304-301، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397